بخش اول

زمانی هست فریاد میزنی تا حرف هایت را بشنوند گاهی سکوت میکنی تا حرفهایت را بفهمند امان از زمانی که نه فریادت را بشنوند نه سکوتت را بفهمند زمانی هست باید ماند و بندگی کرد گاهی باید رفت و زندگی کرد وای از زمانی که نه ماندن بندگی است و نه رفتن زندگی زمانی هست خاطره هایت را ماندگار میکنی گاهی دل خستگی هایت را فراموش میکنی هیهات زمانی را که نه خاطره ها ماندگارند نه دل خستگی ها فراموش شدنی زمانی هست پیش میروی گاهی پس میروی امان از روزی که ندانی کجایی به اعتقاد من داستان زندگی آدم ها و تصمیماتی که میگرن انتخاب هایی انجام میدن افکار و رفتارشون به اندازه خلقت جهان پیچیده نباشه کمتر هم نیست به اندازه هر بخش اول...ادامه مطلب

خدا امواتتونو بیامورزه پدرم یه خونه داشت و یه مغازه کوچیک میوه فروشی ما هم 4 تا بچه ایم یه خواهر داریمو 3 تا برادریم داداشام همه صاحب زندگین و تحصیلات دارن خواهرم خدارو شکر کسب کار شوهرش سکه ست تو بازار آهن کار میکنه اما من استعداد درس خوندن نداشتم ترک تحصیل کردم وقتی پدرم عمرشو داد به شما برادرم و یه دونه خواهرم از فروش مغازه صرف نظر کردن تا میوه فروشی رو من بچرخونمو خرج خودمو مادرمو در بیارم آخه نه درس خونده بودم نه کاری بلد بودم فقط وقتی آقام زنده بود کنار دستش میوه میفروختم خدا رو شکر گله ای هم ندارم الان دستم به دهنم میرسه وضع ام بد نیست یه شاگرد مغازه هم دارم از وقتی پدرش فوت کرده مادرش بخش اول...ادامه مطلب